آرایه های ادبی
پیرامون ادبیات
نقد و بررسی و انتشار آثار ادبی

 

آرايه هاي ادبي

 

در کتاب های زبان و ادبیّات فارسی دبیرستان برخی از آرایه های ادبی به اختصار بیان شده است در اینجا  برای آگاهی بیشتر، پرکاربردترین آرایه ها را با توضیح بیشتری شرح می دهیم (منبع کتاب آرايه هاي ادبي سال سوم انسانی )

 

 

 

تشبيه

 

 (1) دانا چو طبله ي عطار است خاموش و هنر نماي

(2) بلم آرام چون قويي ، سبكبار / به نرمي بر سر كارون همي رفت

(3) دل ما به دور رويت ز چمن فراغ دارد / كه چو سرو پاي بند است و چو لاله داغ دارد

(4) روز چو شمعي به شب زود رو و سرفراز / شب چو چراغي به روز،‌كاسته و نيم تاب

(5) چون آينه، جان نقش تو در دل بگرفته است / دل سر زلف تو فرو رفته چو شانه است

 

تشبيه : ادعاي همانندي ميان دو يا چند چيز است.

مشبه ، مشبه به ، ادات تشبيه و وجه شبه پايه هاي تشبيه اند.

مشبه : چيزي يا كسي است كه قصه مانند كردن آن را داريم.

مشبه به : چيزي يا كسي كه مشبه به آن مانند مي شود.

ادات تشبيه: واژه اي است كه نشان دهنده ي پيوند شباهت است اين واژه مي تواند حرف ،‌فعل و ... باشد.

وجه شبه : ويژگي يا ويژگي هاي مشترك ميان مشبه و مشبه به است.

وجه شبه معمولاً بايد در مشبه به بارزتر و مشخص تر باشد.

مشبه و مشبه به را طرفين تشبيه مي نامند. اين دو در تمام تشبيهات حضور دارند اما ادات و وجه شبه مي توانند حذف شوند.

براي فهم يك تشبيه بايد به سراغ مشبه به رفت كه مهم ترين پايه ي تشبيه است ؛ زيرا وجه شبه از آن استنباط مي شود.

غرض از تشبيه، توصيف ، اغراق ،‌مادي كردن حالات و ... است.

راز زيبايي تشبيه در همانندي هاي پيش بيني نشده اي است كه براي انسان كشف مي كند.

اين نوع تشبيه كه معمولاً مشبه به آن از حواس مردم عادي دورتر است،‌ذهن را با شگفتي، درنگ و تلاش همراه مي سازد و اين تلاش،‌منشأ لذت هنري است.

 

تشبيه بليغ

 

(1)      ايام گل چو عمر به رفتن شتاب كرد / ساقي به دور باده ي گلگون شتاب كن

(2) چو درياي خون شد همه دشت و راغ / جهان چون شب و تيغ ها چون چراغ

(3) كه ني ام كوهم ز صبر و حلم و داد / كوه را كي در ربايد تند باد

(4) تو سر و جويباري،‌تو لاله ي بهاري / تو يار غمگساري،‌تو حور دلربايي

(5)دست از مسن وجود چون مردان ره بشوي / تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي

 

وجه شبه و ادات تشبيه را مي توان از تشبيه حذف كرد.

حذف وجه شبه سبب تلاش ذهني و كسب لذت ادبي بيشتر مي گردد و بر تأثير تشبيه مي افزايد. حذف ادات تشبيه، ادعاي اتحاد و هم ساني مشبه و مشبه به را قوت مي بخشد و تلاش و كندوكاو ذهن را افزون مي سازد.

تشبيهي كه ادات و وجه شبه آن حذف شود، «تشبيه بليغ» نام دارد.

 

  تشبيه بليغ بر دو نوع است:

 

1 – اسنادي ،‌كه در آن «مشبه به» به «مشبه» اسناد داده مي شود، مانند : علم نور است.

2 – اضافي كه آن را اضافه ي تشبيهي مي خوانند و در آن يكي از طرفين تشبيه به ديگري اضافه مي شود، مانند: درخت دوستي (مشبه به ، به مشبه) لب لعل (م شبه ، مشبه به) مس وجود، قد سرو و ... تشبيه بليغ رساترين ،‌زيباترين و مؤثرترين تشبيهات است. 

 

استعاره مصرحه (آشكار)

 

بتي دارم كه گرد گل ز سنبل سايه بان دارد / بهارعارضش خطي به خون ارغوان دارد

گلا و تازه بهارا ، تويي كه عارض تو / طراوت گل و بوي بهار من دارد

 

شاعر در توصيف طلوع خورشيد مي گويد:

هزاران نرگس از چرخ جهان گرد / فرو شد تا برآمد يك گل زرد

نفسي بيا و بنشين ، سخني بگو و بشنو / كه به تشنگي به مردم بر آب زندگاني

 

استعاره ي مصرحه : بيان «مشبه به» و اراده ي تمامي اركان تشبيه.

در استعاره لفظ در غيرمعني اصلي به كار مي رود.

مصرحه (:آشكار) ناميدن اين استعاره به سبب آن است كه از طريق مشبه به،‌به آساني مي توان به وجه شبه و مشبه دست يافت.

غرض از استعاره ي مصرحه : اغراق ، تأكيد، ايجاز ،‌محسوس و عيني كردن امور و ... است. تشبيه ادعاي همانندي و استعاره ادعاي يك ساني است.

در استعاره، ‌تشبيه به فراموشي سپرده مي شود؛ گويي كه مشبه فردي از افراد مشبه به است.

استعاره ذهن را با شگفتي، درنگ و جست و جو رو به رو مي سازد و زيبايي آن نيز برخاسته از همين معني است. استعاره از تشبيه رساتر و خيال انگيزتر و در برانگيختن عواطف، مؤثرتر است؛ زيرا خود از درون تشبيه بليغ كه رساترين نوع تشبيه است – خلق مي شود.

 

شر كه آن ديد، دشنه باز گشاد    /    پيش آن خاك تشنه رفت چو باد

 

در چراغ  دو  چشم او  زد  تیغ             نامدش کشتن  چراغ  دریغ

 

 

 

استعاره مكنيه‌، شخصيت بخشي (تشخيص)

 

به صحرا شدم ؛ عشق باريده بود

تو را از كنگره ي عرض مي زنند صفير / ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است

قضا چون ز گردون فرو هشت پر / همه زيركان كور گردند و كر

استعاره ي مكنيه (كنايي) : مشهبي است كه به همراه يكي از اجزا يا ويژگي هاي مشبه به مي آيد. اين ويژگي وجه شبه يا يكي از وجه شبه هاي بين مشبه و مشبه به است. اين جزء يا ويژگي مي تواند به مشبه اضافه گردد يا به آن اسناد داده شود. استعاره مكنيه اي كه از اضافه شدن چيزي به مشبه به دست آيد، همان است كه «اضافه ي استعاري » خوانده مي شود.

استعاره ي مكنيه اي كه مشبه به آن «انسان» باشد ، «تشخيص» يا «انسان انگاري» نام دارد.

زيبايي استعاره ي مكنيه در گرو جزئي است كه از مشبه به انتخاب و به همراه مشبه ذكر مي شود.

استعاره مكنيه از استعاره ي مصرحه و تشبيه ، بليغ تر و مؤثرتر است ؛ زيرا ذهن براي فهم آن به دقت ، تأمل و تلاش بيشتري نياز دارد. 

 

ابر می گرید و می خندد  ازآن گریه چمن.

 

حقيقت و مجاز

 

طاقت سر بريدنم باشد / وز حبيبم سير بريدن نيست

يكي درخت گل اندر ميان خانه ي ماست / كه سروهاي چمن ، پيش قامتش پستند

 

«سربريدن» و «سير بريدن» به كار رفته است. «سر» در اولين مصراع، حقيقت و به معني يكي از اندام هاي آدمي است كه جايگاه مغز است و چشم و گوش و بيني و ...در آن جاي دارند.

«سر» در دومين مصراع مجاز و به معني «انديشه، قصد و تصميم» است. بقيه ي مصراع «قرينه» است؛ زيرا ذهن را از توجه به معني حقيقي باز مي دارد. علاقه اي كه ميان دو معني وجود دارد، اين است كه سر «محل و جايگاه» انديشه است و به همين دليل مي توان سر را در معني فكر و انديشه بكار برد.

«درخت گل» يك مجاز است ؛ زيرا در غيرمعني اصلي خود – يعني ، يار – به كار رفته است . بقيه ي كلمات قرينه اند؛ زيرا ذهن را از توجه به معني حقيقي – يعني «بوته گل» باز مي گردانند» و به جست و جوي معناي مجازي – يعني «يار» بر مي انگيزاند. علاقه اي كه گل و يار را به هم مي پيوندد و اجازه مي دهد تا يكي به جاي ديگري به كار رود، «شباهت» است؛ زيرا يار در زيبايي چون درخت گل است.

درخت گل يك استعاره مصرحه است؛ زيرا «مشبه به » تشبيهي است كه «مشبه» آن «يار» و اكنون به جاي آن بكار رفته است.

در مي يابيد كه «استعاره» نيز «مجاز» است؛ مجازي كه علاقه ي آن «شباهت» مي باشد. «استعاره»از سويي با مجاز مرتبط است؛ زيرا در غير معني اصلي به كار مي رود و از سويي به تشبيه مي رسد زيرا مشبه بهي است كه به جاي مشبه آمده است.

حقيقت :

اولين و رايج ترين معنايي است كه از يك واژه به ذهن مي رسد.

مجاز :

به كار رفتن واژه اي است در غيرمعني حقيقي، به شرط وجود علاقه و قرينه.

علاقه :

پيوند و تناسبي است كه ميان حقيقت و مجاز وجود دارد اگر علاقه نباشد مجاز هم نخواهد بود.

قرينه :

نشانه اي است كه ذهن را از حقيقت باز مي دارد و بر دو نوع است:

لفظي و معنوي

بيشتر قرينه ها لفظي اند و منظور از قرينه ي معنوي ، شرايط زمان و مكان و ... است كه مجاز بودن واژه را نشان مي دهد.

مجاز از اين رو در زبان پديد مي آيد كه الفاظ محدود و معاني نامحدودند. مجاز علاوه بر خيال انگيز بودن زبان را وسعت مي بخشد و در سخن موجب ايجاز و مبالغه مي شود.

تلاشي كه مجاز در ذهن مي آفريند راز هنري بودن و زيبايي آن است. استعاره از سويي باتشبيه و از سوي ديگر با مجاز مرتبط است.

توجه : كلماتي مانند شير كه چند معني لغوي دارند مجاز نيستند.

 

1 – حقيقت چيست؟ اولين و رايج ترين معنايي است كه از يك واژه به ذهن مي رسد.

 

 2 – مجاز را تعريف كنيد؟ به كار رفتن واژه اي است در غيرمعني حقيقي، به شرط وجود علاقه و قرينه

 

 3 – قرينه را تعريف كنيد؟ نشانه اي است كه ذهن را از حقيقت باز مي دارد.

 

 4 – چند نوع قرينه داريم نام ببريد؟ لفظي – معنوي.

 

 5 – منظور از قرينه معنوي چيست؟ شرايط زمان و مكان و ... است كه مجاز بودن واژه را نشان مي دهد. 

 

 

 

علاقه هاي مجاز(این درس ویژه ی  رشته ی انسانی است)

 

پيش ديوارآن چه گويي،‌هوش دار / تا نباشد در پس ديوار گوش

دست در حلقه ي آن زلف دوتا نتوان كرد / تكيه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد

سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي / چه خيال ها گذر كرد و گذر نكرد خوابي

«گوش» اندام شنوايي آدمي و در اين معنا « حقيقت» است؛ بنابراين نمي تواند در پس ديوار بيايد و همين نكته قرينه اي است كه ذهن را به جست و جوي معني مجازي وا مي دارد. معني مجازي گوش در اين بيت «انسان جا سوس» است. علاقه اي كه گوش را به انسان جاسوس مي پيوندد ، «علاقه ي جزئيه» نام دارد. زيرا گوش جزئي از انسان و اندام شنوايي اوست.

در مثال دوم ، شاعر از دست كردن در حلقه ي زلف سخن گفته است. آن چه مي تواند در حلقه ي زلف جا گيرد، تمام دست نيست، بلكه انگشتان است كه بخشي از دست مي باشد. علاقه اي كه ميان دست و انگشتان دست وجود دارد، «علاقه ي كليه» نام دارد؛ زيرا كل دست ذكر شده و تنها جزئي از آن كه انگشتان باشد – اراده شده است.

در شاهد سوم، شاعر از ديرپايي شب مي نالد و آن گاه با خود مي گويد: امشب،‌آفتاب در اين انديشه نيست كه طلوع كند. او به جاي انديشه از چه واژه اي استفاده كرده است؟

«سر» مجازي است كه در مصراع اول به كار رفته است. مضاف بودن سر قرينه است تا في طلب دريابد كه سر در معني انديشه آمده است. علاقه اي كه خلق چنين مجازي را ممكن مي سازد، «علاقه محليه» نام دارد؛ زيرا سر محل و جايگاه انديشه است. اين علاقه از رايج ترين علاقه ها در ادب فارسي است.

علاقه : پيوندي است كه ميان حقيقت و مجاز وجود دارد.

آفرينش مجاز با وجود علاقه صورت مي گيرد

 

جزئيه : جزيي از يك چيز به جاي تمام آن به كار مي رود.

كليه : تمام يك چيز به جاي جزئي از آن مي آيد.

محليه :‌محل چيزي به جاي خود آن چيز مي آيد.

سببيه : سبب چيزي جانشين خود آن چيز مي شود.

لازميه : چيزي به دليل همراهي هميشگي با چيزي،‌به جاي آن بكار مي رود

آليه : ابزاري جانشين كاري مي شود كه با آن ابزار انجام مي شود.

علايق نامحدودند و نبايد آن ها را در شمار خاصي محدود كنيم چرا كه در اين صورت هنرمندان را از خلق مجازهاي نو باز مي داريم. گاه مجاز را با بيش از يك علاقه مي توان با حقيقت پيوند داد.

 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, توسط اکبر جعفری |